راديو كوچه - با تشكر از حسام ِ‌عزيز



به مناسبت روز مبارزه با هموفوبیا
«پایت را از روی خرخره‌ام بردار»
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹

حسام میثاقی/ دفتر ترکیه/رادیو کوچه
hesam@koochehmail.vom


۱۷می روز جهانی مبارزه با هموفوبیا یا همجنس‌گرا هراسی است. چند درصد از آدمای استریت، اگر یک همجنس‌گرا را ببینند در مقابل جبهه می‌گیرند یا حتا از او فرار می‌کنند؟ چند درصد از خانواده‌های ایرانی هستند که اگر فرزندشان همجنس‌گرا باشد، با گرایشش کنار می‌آیند و او را همان‌طور که هست دوست خواهند داشت؟



به قول یکی از دوستان «مبارزه علیه هموفوبیا همه جای دنیا از خانه شروع می‌شود. جایی که تیزترین تیغ‌ها در نزدیک‌ترین فاصله با دست و دهن ما تاب می‌خورد. حرف ما با پدرها و مادرها و بچه‌ها و خواهر و برادرها و رفیق‌های ماست تا یادشان بماند وقت فرار از دست بسیجی و سپاهی و مزاحم خیابانی، ما را وسط خیابان و توی سلول تنها ول نکنند.»
به سراغ دو همجنس‌گرا رفتم تا حرف دلشان را از خودشان بشنوم
جمله‌ای فراگیر، در وبلاگ‌ها و سایت‌های همجنس‌گرایان وجود دارد با این مضمون که :هموفوبیا بیماری و همجنس‌گرایی، یک گرایش است
حرکت‌ به این سمت که همجنس‌گرایی را از تلقی عامه نسبت به آن به عنوان یک بیماری، به سمتی پیش ببریم که از آن با عنوان یک گرایش یاد شود، تلاش خود فرد را می‌طلبد. تلاش کسی که این نوع گرایش را داراست. حال لزومن نباید فرد همجنس‌گرا باشد و هرکسی که خارج از نرم و گرایش عموم جامعه است را شامل می‌شود

بنابراین، این امر باید از خود فرد آغاز شود و او نسبت به موضوع آگاهی لازم را کسب کند. باید خود فرد همجنس‌گرا یا خارج از نرم جامعه، این امر را بپذیرد و نه به عنوان یک مسئله، بلکه به عنوان یک خصلت به آن نگاه کند و آن را جزیی از وجودش بداند
هم‌چنین، فرد نباید به عنوان یک لیبل یا برچسب از این امر استفاده کند. به این معنا که گرایش فرد جلوتر از او حرکت کند و معرف او باشد. به نظر من، ستیزی که فرد با خود دارد، بسیار مهم‌تر از ستیزی است که با جامعه دارد. واقعیت این است که اگر ما یک سری مسایل را با خود و در خودمان حل کنیم، دیگران با ما بهتر کنار خواهند آمد و تعامل بهتری با آن‌ها خواهیم داشت.

هر فرد یا هر جامعه‌‌ای، هویتش را از تعریفی که دیگر افراد جامعه برای آن می‌کنند، به دست می‌آورد. اگر هر طیف یا جامعه‌ای قصد بر ایزوله‌کردن خودش داشته باشد، در نطفه خفه خواهد شد
به نظر من آن تحلیل و تعریفی ارزش‌مند است که مسئله انسان را مطرح کند. مسئله کودک مسئله انسان است، مسئله آزادی مسئله انسان است. شاید مسئله همجنس‌گرایی مسئله کلیه‌ی افراد نباشد ولی احترام گذاشتن به آزادی جنسی هر فرد، مسئله‌ای مهم برای همه‌ی انسان‌هاست
اگر جامعه کوئیر ایران یا هرجای دیگر، به سمتی حرکت کند که با کلیت نظام اجتماعی تعامل پیدا کند، مطمئنن بازخورد بهتری خواهد داشت. بگذارید برایتان تعریف کنم که امروز، برای نزدیک شدن به جامعه‌ای که هموفوب نباشد چه کاری انجام دادم. تعدادی از اعضای خانواده‌ام را جمع کردم و در مورد روز مبارزه با هموفوبیا، با آن‌ها صحبت کردم و به سوال‌هایشان پاسخ دادم. بعد از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه صحبت، متوجه شدم که از سنگینی فضایی که در اطراف این واژه‌ها وجود دارد کم شده بود
شروع‌کردن این موضوع از خود ما و گسترش دایره آن به تمامی افراد جامعه، مفید است. حرکت باید از فرد به جمع برسد. اگر این امر از بالا آغاز شود و به پایین سرایت کند، حتا اگر موفقیتی کسب کند، پیروزی قطعی نخواهد بود. موضوع ما دست‌یابی به حقوق جامعه كوئیر نیست. پیروزی، هم‌زیستی تمام آدم‌ها و فراروی از نقش‌های انسانی است
مشکل و مسئله ما باید انسان باشد، نه انسان همجنس‌گرا، نه انسان کرد و نه انسان مسلمان. هیچ نیازی نیست که دست به ترسیم خطوط بزنیم
چندوقت پیش باخبر شدیم که هم‌زمان با نمایش‌گاه بین‌المللی کتاب تهران، یک نمایش‌گاه بین‌المللی کتاب دگرباش هم به صورت مجازی برگزار شد. در این نمایشگاه، افرادی که به نوشتن علاقه‌مند بودند، آثارشان را به صورت الکترونیک منتشر کردند. تصمیم گرفتیم با کسی که کتاب «قهوه‌خانه» را در این نمایش‌گاه منتشر کرده، گفت‌وگو کنیم.
اسم این فرد، «خشایار خسته» است. او با این عنوان کار می‌کند. در ابتدای کتاب، حمید پرنیان، یادداشتی را نوشته است: «قهوه‌خانه که سنتن مرکزی برای ملاقات کاری و دوستانه‌ی افراد (فرد یعنی مرد) جامعه است، نمایش‌گاهی از مردانگی‌هاست. مردان، در قهوه‌خانه‌، بدون زنان خویش را تعریف می‌کنند. یعنی جای‌گاه مردان در پایگاه اجتماعی/ جنسیتی قهوه‌خانه‌ای با توجه به مردهای دیگر مشخص می‌شود و این یعنی بازتعریف و بازسازماندهی مردانگی.»
از خود خشایار خسته می‌شنویم
من خشایار خسته، سی و چهار ساله، همجنس‌گرا ، و دارای مدرک لیسانس یکی از رشته‌های مهندسی از دانشگاه تبریز هستم

متولد و ساکن تبریز هستم و فعالیت وبلاگ‌نویسی‌ام رو از حوالی سال ۲۰۰۳ با وبلاگ پسر خسته شروع کردم و با وقفه‌های موقت، تا به امروز نوشتن‌ام را در همین وبلاگ ادامه داده‌ام
نمایش‌گاه کتاب دگرباش‌، سال گذشته هم‌زمان با برگزاری نمایش‌گاه بین‌المللی کتاب تهران به ابتکار خانم قهرمان به صورت مجازی راه‌اندازی شد و امسال هم با انتشار کتاب‌هایی از نویسنده‌های دگرباش ایرانی به کارش ادامه داد. هدف این نمایش‌گاه ، ایجاد امکانی برای نویسنده‌های دگرباش هست که بتوانند در نبود امکان چاپ کاغذی کارهایشان در ایران، آثار را به صورت الکترونیکی در اختیار مخاطبین قرار دهند
با چه کتابی در این نمایش‌گاه شرکت کردید و در مورد آن اندکی توضیح دهید
سال گذشته با یک مجموعه شعر با نام «‌درست گفتم؟ حرف‌های ما همیشه همین‌طور بوده» و امسال با یک داستان کوتاه با نام «‌قهوه خانه» ‌در این نمایش‌گاه شرکت کردم . مجموعه‌ی قبلی‌، گزیده‌ای از اشعاری بود که طی سال‌های گذشته در وب‌لاگم نوشته بودم و داستان کوتاه قهوه‌خانه‌، بررسی وضعیت مکان مهجوری به اسم قهوه‌خانه ست که از مدت‌ها پیش توجه‌ام را جلب کرده بود

ارتباطاتی که توی قهوه‌خانه‌ها شکل می‌گرفت به طرز عجیبی جذبم می‌کرد و از اولین باری که وارد قهوه‌خانه شدم، جذب روابط فرازمانی قهوه‌خانه‌نشین‌ها شدم. این داستان چکیده‌ی چیزی است که در طی سال‌های ارتباطم با قهوه‌خانه در درونم شکل گرفته است
خواستم تا به شکل یک داستان، افرادی را به جامعه‌ی روشن فکر ‌هم‌جنس‌گرایان معرفی کنم و انتظار داشته باشم که مخاطب ِآشنا با اینترنت متوجه شود که دنیاهایی هستند که نه با اینترنت و نه با مطالعه، بلکه با زندگی می‌توان وارد آن‌ها شد
از کدام یک از کتاب‌های دیگر نمایش‌گاه خوشت آمد؟
من هر جمله‌ی هر یک از وبلاگ‌های دوستان ِهم‌جنس‌گرا رو تا حد مرگ دوست دارم. هر کلمه‌ای که توسط هر کسی در جهت معرفی دنیاهای هم‌جنس‌گرایان عنوان میشه، مرا عمیقن خوشحال می‌کند. ما به این کلمه‌ها احتیاج داریم.
این کلمه‌ها نفس‌های کوتاه و گاه‌به‌گاهی هستند که ما را زنده نگه می‌دارند. هیچ‌وقت از من انتظار نداشته باشید که بتوانم بین نفس‌هایی که برای ادامه‌ی زندگیم می‌کشم، تفاوتی قایل شوم. روزی خواهم توانست در مورد علاقه‌ام به یک کتاب حرف بزنم که انتشار ِکتاب‌های دگرباشان در ایران، باری به بزرگی مرگ یا زندگی ‌این جامعه نداشته باشد

برایمان از هموفوبیا بگو و به مناسبت روز مبارزه با هم‌جنس‌گراهراسی چه حرفی برای هم‌وطنانت داری؟
ترس برادر مرگ است. این گفته‌ی امام علی است. قبل از این‌که مرگ را، مرگ انسانیت‌تان را، مرگ انسانیت‌مان را در جامعه شاهد باشیم، بیایید بفهمیم که شجاعت، زندگی می‌آورد . شجاع باشید در دیدن ما. ما محتاج یک نفس راحت هستیم. به همین سادگی. نمی‌فهمم چه چیز نفس کشیدن یک انسان، شما را تا حد ‌کشتن‌اش می‌ترساند؟ خیلی شفاف به هم‌وطنم گوش‌زد می‌کنم. پایت را از روی خرخره‌ام بردار وگرنه تو هم با من می‌میری









۱۲ نظر

Anonymous گفته...

سلام خشایارعزیز...ممنونم از مسوولیت پذیری و مرام شما...من خیلی نگرانم که بخاطر اطلاعات ضعیفم در این عرصه با بلوکه شدن وبلاگ دچارسرخوردگی بشم...اخه متاسفانه تا الان یه سری از همردیفها ازگذشته تاحال فیل.تر شده اند و نمیدونم ایا راهی برای پشتیبانی بک اپ هست یا نه؟
مردزیبای ایرانی

مرد زیبای ایرانی گفته...

ازت بخاطر داستان زیبای قهوه خانه ممنونم.......اینا مطالب کاملا ملموسیه تو ذوق خوردنها و خفه موندنها و یواش امدن و پاورچین رفتنهاوووهموفوبیا
لولو..بیا این پسره هیچی نداررو ببر...نکن پسرجیزه...خلاصه خشایار ممنونم از داستان قهوه خونه ات
یه سوال:چی شد لینکها میخواستم برم اونایی رو که به روز کردند مطالبشونو ببینم و تووقتم صرفه جویی بشه...اما نیست ...نکنه من کوررنگی دارم

مرد زیبای ایرانی گفته...

یوسف گفت شادیاغمگین...مهم اینه که مینویسیم...اما بنظرمن بانوشتن فقط ثابت میکنیم که هستیم ...این خوبه و لازم اما کافی نیست...شاد نوشتن هم به استمرار و پویایی دوستان عزیزمون کمک میکنه...قربونت
http://mard-irani.persianblog.ir/

مرد زیبای ایرانی گفته...

مشکل لینکها حل شد ...همون لینکهایی که بقول تو ازامکانات بلاگ اسپاته...راستش عصرکه دیدم فعال نبود...هیچ لینکی و حتی ستونش نبود...ظاهرا مشکلی موقتی بوده....موفق باشین

میلاد گفته...

سلام خیلی جالب بود میشه منو هم لینک کنید به اسم " تابوت " ؟ اگه لینک کردین خبر بدین که منم شمارو به چه اسمی لینک کنم

Anonymous گفته...

سلام قربونت برم میشه منو لینک کنی به اسم " تابوت تنهایی من " بعد خبر بدی که من با چه اسمی لینکت کنم

خشایار (نویسنده وبلاگ) گفته...

لينكت كرده م ميلاد جان

Anonymous گفته...

راستش بخاطر تهدیدی که شدم نیامده جازدم و رفتم و مجبور شدم وبلاگمو هم ببندم
مردزیبای ایرانی
وبلاگم این بود:
mard-irani.persianblog.ir

آریای کافه چی گفته...

بسیار زیبا گفتی خشایار جان در باره ی مبارزه با هوموفوبیا
باهات هم عقیده ام
هنوز کتابتو نخوندم،اما باید چیز جالبی باشه
وقت کردی یه سر به کافه هم بزن

اندوه پرست گفته...

ما به این کلمه‌ها احتیاج داریم.
این کلمه‌ها نفس‌های کوتاه و گاه‌به‌گاهی هستند که ما را زنده نگه می‌دارند.
چه جمله پر باری.
ما به این کلمه ها احتیاج داریم و با وجود این کلمات میتونیم خود واقعیمونو به جامعه و خانواده هامون بشناسونیم.
با اجازه لینکت کردم.
خوشحال میشم سری به منم بزنی.

sani گفته...

duste khubam az matalebet besyar estefade mikonam merci

sepehr گفته...

be ghahvekhane ta hala az in did negah nakarde boodam !